جدول جو
جدول جو

معنی مایل اصفهانی - جستجوی لغت در جدول جو

مایل اصفهانی(یِ لِ اِ فَ)
شیخ رحیم، از شاگردان درویش مجید طالقانی بوده است. او راست:
دنبال دل فتاده به هر خانه می روم
دیوانه ام که در پی دیوانه می روم.
(ازمجمع الفصحا ج 2 ص 447)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ دِ اِ فَ)
میرزا محمدخان، پسر باقرخان خوراسکانی. حاکم اصفهان. از شاعران قرن سیزدهم هجری بود. پدرش در ف تنه زندیه کشته شد و برادر بزرگش در زمان پادشاهی آقا محمدخان قاجار بحکومت اصفهان رسید. امید پس از حکومت برادرش بافغانستان رفت و پس از بازگشت ازآنجا در دربار فتحعلی شاه راه جست. از اشعار اوست:
هرزه پروازی دل سخت ملولم دارد
اندرین شهر بپرسید قفس سازی هست ؟
شیوۀ شمع رخ افروختن و سوختن است
ما باین خوش که بفکر پر پروانۀ ماست.
آگه نیم که عمر گرامی چسان گذشت
خوابم ربوده بود که این کاروان گذشت.
(از مجمعالفصحا چ سنگی ج 2 ص 65).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود، نگران و متوقع. (ناظم الاطباء). متوقع. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). منتظر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). مقابل ناامید، نومید. (فرهنگ فارسی معین). چشم دارنده بر خیر و نیکی:
چو در خیر کسان امّیدواری
ز نومیدی برو آیدت خاری.
(ویس و رامین).
عجب داری از لطف پروردگار
که باشد گهنکارش امّیدوار.
(بوستان).
خدایا مقصر بکار آمدیم
تهیدست و امّیدوار آمدیم.
(بوستان).
در آنجای پاکان امّیدوار
گل آلودۀ معصیت راچکار؟
(بوستان).
امیدوار چنانم که کاربسته برآید
وصال چون بسر آمد فراق هم بسر آید.
حافظ.
دلا زطعن حسودان مرنج و واثق باش
که بد بخاطر امّیدوار ما نرسد.
حافظ.
زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار
ما را شرابخانه قصور است و یار حور.
حافظ.
- امثال:
امیدوار بود آدمی بخیر کسان.
مرا بخیر تو امّید نیست شر مرسان.
سعدی (از امثال و حکم دهخدا).
، مطمئن و دارای امید. (ناظم الاطباء) .واثق: آنچه کودکان را افتد از این علت (سل) امیدوارتر باشد و علاج بهتر پذیرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). امیدوار است کی بفر دولت قاهره ثبتهااﷲ تمام گردد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 147)، طامع. (منتهی الارب) :
دست مایۀ بندگانت گنج خانه فضل تست
کیسۀ امّید از آن دوزد همی امّیدوار.
سنایی.
، جای امید. محل امید. (یادداشت مؤلف) :
باغی چو نعمت ملکان پایدار و خوش
کاخی چو روزگار جوانان امیدوار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(اِ فَ)
امیر معزالدین محمد بن عبدالرحمن اصفهانی. از امرای هرات بود و بسال 952 هجری قمری درگذشت. او راست رساله ای در اقسام میاه. (از اسماءالمؤلفین ج 2 ستون 240)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ اِ فَ)
امیربیگ قصاب. از شاعران دورۀ صفویان بوده و بقصابی اشتغال داشته. در عهد شاه عباس ثانی درگذشته است. از اوست:
روزی بشب کنم بصد اندوه سینه سوز
شب را سحر کنم بامید کدام روز؟
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 419).
و رجوع به فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ اِ فَ)
میرزا امین بن میرزا عبدالله بن خواجه علیشاه. شاعر ومدت شش سال وزیر شروان بود (قرن 11 هجری). ازوست:
حاصل زندگی جز این نبود
که بمیرد کسی برای کسی.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 78) (از الذریعه قسم اول از جزء تاسع ص 103) (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا
(یِاِ فَ)
باباشاه. وی یکی از معروفترین و زبردست ترین استادان خط نستعلیق نیمۀ دوم قرن دهم هجری بود. از زمان سلطنت شاه طهماسب تا دورۀ شاه عباس اول صفوی در عراق و خراسان در کتابت نستعلیق استاد مسلم شناخته شده است. گویند هشت سال در خدمت میرعلی هروی تعلیم خط گرفته است و اگر بیش زنده می ماند، از میرعلی و سلطان علی کم نمی ماند، و مسلم اینکه در کتابت از میرعلی هروی دست کم نداشته، و از سلطان علی مشهدی بیش بوده است، و میرمعز کاشانی مذکور که خود از استادان این خط است، خط باباشاه را از هیچ یک از اساتید این فن فروتر ندانسته است. بااینکه باباشاه در نزد هنرشناسان و بزرگان عصر منزلتی بسزا داشته، غالباً به انزوا می گذرانیده ولی سفرهایی به عراق و خراسان کرده و مدتی در بغداد اقامت گزیده، و همانجا درگذشته است. باباشاه گاهی شعر می گفته و حالی تخلص میکرده، و نظم رساله ای در تعلیم خط نیز به وی نسبت داده اند. وفاتش را میرزا حبیب سال 1012 هجری قمری و صاحب گلستان هنر 996 ضبط کرده اند. نمونۀ خط وی به شمارۀ 38 در کتاب نمونۀ خطوط خوش کتاب خانه سلطنتی از روی نسخۀ کتاب نصایح الملوک که موجود در آن کتابخانه است آمده است
لغت نامه دهخدا
(خَ لِ اِ فَ)
اسم او میرزا غیاث الدین محمد خلف میرزا صدرا ولد میرمحمد باقر داماد و متخلص به اشراق است. بمصاهرت آقا جمال خوانساری مخصوص بوده است و علوم معقول و منقول کسب فرموده بصفات حسنه مسلم اهل زمان خود بوده در غلبۀ افاغنه به اصفهان درگذشته ترکیب بندی در منقبت گفته، اشعار دیگر نیز دارد این چند بیت منسوب به ایشان است:
از ازل تا به ابد بینش هر بینایی
همه یک بینش و در پردۀ بینایی تست
جز تماشای جمال تو تماشائی نیست
هر که حیران جمالی است تماشائی تست.
(تذکرۀ ریاض العارفین ص 193)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
حیدرعلی اصفهانی شاعر و نویسندۀ ایرانی (1288 هجری قمری 1325 هجری شمسی). وی به امر پدر پیشۀ آهنگری آموخت و معلومات مقدماتی را در اصفهان فرا گرفت و سپس به تهران سفر کرد و به کار بلور فروشی مشغول شد. در آغاز مشروطه به یاری آزادیخواهان برخاست. مقالات و اشعارش در اغلب جراید تهران ودر روزنامۀ پیکار (به قلم او) منتشر می شد. دیوانش بطبع رسیده. کتاب ’مظالم ترکان خاتون’ و افسانۀ ’لازیکا’ و منتخب اشعار صائب از آثاراو چاپ شده. کمال در دوره های هفتم و هشتم به نمایندگی مجلس شورای ملی انتخاب شد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یِ قِ اِ فَ)
نام او علی اصغر و شغلش دوزندگی بود و معاصر مؤلف مجمع الفصحاء بود و غزلسرایی میکرد. (از مجمع الفصحاء ج 2 ص 249)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
اصفهانی میرزا ابوالحسن، از گویندگان قرن دوازدهم هجری بود. وی به گجرات سفر کرد و در حیدرآباد در خدمت نواب نظام الملک آصف جاه به جاه و مقام رسید. موالی از حیدرآباد به دهی و از آنجا به لکهنو عزیمت کرد و در آنجا در هفتادسالگی درگذشت. بیت زیر از اوست:
نشأه از می خانه طبع متین تا برده ام
چون نصیری عشق مولی شد موالی کار من.
(از فرهنگ سخنوران) (از قاموس الاعلام ترکی)
کشمیری، مرتضی قلیخان، از شعرای قرن دوازدهم و از ستایشگران پادشاهان تیموری هند بود. بیت زیر مقطع یکی از اشعار اوست:
تا موالی شد مرید علوی صاحب سخن
نغمه اش رشک نوای عندلیب آمل است.
(از قاموس الاعلام ترکی) (از فرهنگ سخنوران)
خراسان خان از شاعران قرن دهم و اصلش از لار است و سیاحت بسیاری کرده. بیت زیراز اوست:
دگر ای دل منه از کوی آن دلبر قدم بیرون
که باشد کشتنی صیدی که آید از حرم بیرون.
(از قاموس الاعلام ترکی) (از فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا
(مُ مِ اِ فَ)
میرزا مقیم کتابدار پسر میرزا قواما از شاعران قرن یازدهم هجری است. از اوست:
کیفیت بهار ره هوش می زند
سودا به سر چو باده به خم جوش می زند
گل را مراد نالۀ بلبل شنیدن است
زین خنده ها که از لب خاموش می زند.
و رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 75 و 76 و فرهنگ سخنوران شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ اِ فَ)
از مدرسان مسجدجامع اصفهان بود و دیوان شعر داشت. از اوست:
به هرزه دردسر خویش می دهد ناصح
مفید نیست نصیحت دگر مفیدی را.
و رجوع به تذکرۀ صبح گلشن ص 438 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(یِ بِ اِ فَ)
محمد رضا، متخلص به نایب. از شاعران قرن دوازدهم و معاصر با شیخ محمدعلی حزین لاهیجی است. او راست:
ناله پنداشت که در سینۀ ما جاتنگ است
رفت و برگشت سرآسیمه که دنیا تنگ است.
رجوع به قاموس الاعلام ج 6 و ریحانه الادب ج 4 ص 161 و تذکرۀ صبح گلشن ص 503 شود
لغت نامه دهخدا